زن در لباسِ زخمیِ انکار گریه کرد

زن در لباسِ زخمیِ انکار گریه کرد
زن، از سلامِ هیزِ ریاکار گریه کرد

وقتی که مرگ، عاطفه را اختلاس کرد
از ارتفاعِ کینه‌ی هر دار گریه کرد

تنها نه آن غروب که شأن‌اش به غم نشست
با هر طلوعِ شهرِ زن‌آزار گریه کرد

هم زیرِ پای ظلم لگدکوب شد هم انگ
همراهِ دردهای خودآوار گریه کرد

با مکرِ واژه‌های مسلّط به قلبِ مهر
با عشق آشنا شد و بیزار گریه کرد

دست از خیال شست و در آغوشِ غصّه‌ها
از انتحارِ باورِ بی‌بار گریه کرد

از التماسِ صبرِ مُسکّن گلایه داشت
دنبالِ بختِ خفته‌ی بیمار گریه کرد

با خاطری که مأمنِ رنج و عتاب بود
شعری شد و میانِ غزل‌زار گریه کرد


مریم کاسیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد