بود رسم مهمانی از دیر باز
اول دعوت و بعد از آن پیشواز
نباید به مهمان نهی منتی
که منت نهادن بود بدعتی
چو منت نهادی تو خورشید را
کجا می بری ماه و ناهید را
تو مهمان اگر خوار پنداشتی
نهالی که بی ریشه؟ چون کاشتی
نباید زمهمان طلب خواست مزد
طلب چون نمودی چه مهمان چه دزد
اگر زشت گویی تو مهمان خویش
تو زشتی فرستاد ه ای جان خویش
تو ظاهر چو آزاد گان کرد ه ای
بت نفس را همچنان برد ه ای
ادای بزرگان درآوردنیست؟
مگر سنگ و ساروج هم خوردنیست؟
منقش اگر سنگ خارا شود
ثری کی تواند ثریا شود
(ولی) گر سخن گفته بر این سیاق
حقیقت بیان کرده نی اتفاق
حقیقت درختییست پر شاخسار
اگرچه برآید ز دامان خار
ولی حسینی