اسرار ازل نه تو دانی و نه هیچ
پس چیست آن شوق غزل، ای دلربا
مَیَفشان زلف چون کمندت در توفان ها
که بر می کَنَد بنیاد دل را از هر کجا، ای دلربا
کیست که باشد در این ره صادق و دوست
تا که همراه تو باشد، ای دلربا
آن خالق مهر و اوراق و چرخ فلک
یا بر آورنده ی گلزار ها، ای دلربا
تواناست که پدید آوْرد، رخ زیبای تو را
یا که گرداند مه و مهر را، ای دلربا
گَر ببارد باران دژ خویی ز تیره آسمان
خواهد گرفت دست نحیف تو را، ای دلربا
این همه وجاهت خَلق ، است از او
و ارجاع کند هرچه که هست به او، ای دلربا
آنیل اسدی