غزل به خٖواب می رود
به انتها رسیده ام
تمام مــن چکیـده شـــد
کنار بیت آخـــرم ...
حسینمنزوی
عشق و زخم، از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش
حسینمنزوی
ما دل سپردهایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم
ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم
حسینمنزوی
دریاب مرا ای دوست،
ای دست رهاننده
تا تخته برم بیرون
از ورطه توفانها
حسینمنزوی