که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
شکرانۀ روزهایی
که کنار تو
راه رفته ام.
اگر گنجشکی تازه بالی
در شعر کوچک من لانه کن
اگر آفتابی تازه زادی و راه را نمی شناسی
در آسمان خانه ی من پرسه زن
اگر توفانی و دریاهایت کوچک اند
در بستر من شعله ور شو.
ای بادپا که دسته کلید دریاها در دست توست
صندوق قدیمی را باز کن
و نقشه ملاحان گمشده را به من ده،
ببین چگونه مرواریدها تکثیر می شوند
بر آتش مژگان من.
شمس_لنگرودی