اَلا ای جان فدای من کجایی؟
مانده ام تنها بدون تو کجایی؟
گشتم پی ات زهر اهل دیاری
جویا شده ام نامت را زهر اهل سرایی
لیک نمی آید خبری ،ندایی یا روایی
تو کجایی بابا ؟
تو کجایی ؟
گشته ای پنهان ز جهانم
بی خبر مانده ام اینجا
از نگاهت، از صدایت ،از هوایت
فرستاده ام قاصدی زهر دیار
گفته ام ببر پیامم را
گفته ام جا بزن عذابم را
گفته ام به هر جا که رسیدی
با خون دل بگو سرشتم را
به هر جا که رسیدی جار بزن
این دختر گم گشته ای دارد
این دختر گم گشته ای دارد...
از خدا کنم سوالی هرشب
گر تو خدایی ،معبودی یا که خالق
پس همانی که از دستش داده ام که بوده؟
پس همانی که از دستش داده ام چه بوده؟
خدایا
به راستی که بوده ؟
گر تو معبود منی
او را چه بنامم؟
به راستی بالاتر از تو را چه می نامند؟
بگو پدرم را همان بنامم
بگذار به جرم کفر کافر بنامندم
کافر
همین ؟
من جانم را بفدایش می کردم
ولی افسوس
او خود جان بفدای من شد
حال خدایا
تو بگو
او خالق است یا تو؟
صدف پیلتن