فریاد ازین غوغای سرخ و زرد ِ پاییزی

فریاد ازین غوغای سرخ و زرد ِ پاییزی
قلب ِچکاوک می کند در سینه خون ریزی
گلهای باغچه سر فرو درخاک و خس بردند
تنها نشسته قاصدک با بغض ِ لبریزی
یک آدمک با آن نگاه ِکینه توز اینجاست
دیگر نمی خواهد بروید در زمین چیزی
اینجا حریم ِ حرمت ِ شاه ِ چراغ ِ ماست
لعنت به این دنیای ننگ ِجنگ ِچنگیزی
پر پر زدند فوج ِ کبوتر ها پرستوها
گلشن سراپا شعله ور شد, وای ازین هیزی
دیگر طلا مِس گشته از خون شقایق ها

تا کی نشستن بی صدا بشکن دل ِدیزی

طلعت خیاط پیشه