ساقی تو امشب تا سحر دور مرا تکرار کن
گر من نمودم امتناع، لطفی نما اصرار کن
علی کسرائی
در نظر آید دو چشمت ، هر طرف را بنگرم
نیک می بینم جهان را ، لیک در چشمان تو
علی کسرائی
محبت است در این روزگار پر غوغا
نگین سبز امیدی ، به چمبر دنیا
مکن دریغ ز یاران ، محبتت ای دوست
که کس نداده به ما قول دیدن فردا
علی کسرائی
مهمان حریمت شده ام ای شه خوبان
دستی برسان این دل ما معدن درد است
علی کسرائی
چو مهر دلبری در سینه داری دوست خواهی داشت
دو چشم و خال روی و سنگ های کوچه ی او را
علی کسرائی