محبت است در این روزگار پر غوغا
نگین سبز امیدی ، به چمبر دنیا
مکن دریغ ز یاران ، محبتت ای دوست
که کس نداده به ما قول دیدن فردا
علی کسرائی
مهمان حریمت شده ام ای شه خوبان
دستی برسان این دل ما معدن درد است
علی کسرائی
چو مهر دلبری در سینه داری دوست خواهی داشت
دو چشم و خال روی و سنگ های کوچه ی او را
علی کسرائی
آدم هزار راه دلش می رود ولی
آن دل که مبتلاست ره یار می رود
گر عاقلان جهان همه انکار آن کنند
دل بر همان خوش است که دلدار می رود
علی کسرائی
توبه کردم نشوم مست دو چشمت اینبار
که تو را دیدم و چشمم به نگاهت افتاد
من ندانم که چه شد باز هم این توبه شکست
باز هم تیر نگاهت به دل ما افتاد
علی کسرائی