تو را دوست دارم چو بوی بهار!

تو را دوست دارم چو بوی بهار!
چو عطر پر از عشق یک لاله‌زار!

همانند یک قصّه در کودکی!
همانند بازی و جیغ و هوار!

تو را دوست دارم شبیه شراب!
شرابی به طعم و به رنگ انار!

شبیه غزل‌های شیخ اجل!
همانند یک شعر از شهریار!

اگر مادری بچه‌اش دوست دارد یکی
تو را دوست دارد بشر صد هزار!


فرشید ربانی

یا علی (ع) از غصّه جانم در عذاب است!

یا علی (ع) از غصّه جانم در عذاب است!
دیده از بی‌رحمی دنیا پر آب است!

یا علی (ع) من چون کبوتر بی‌پناهم!
پنجه‌ی تقدیر چون چنگ عقاب است!

یا علی (ع) مادربزرگم نزدت آمد!
شک ندارم صورتش چون آفتاب است!

یا علی (ع)، ای چون پدر نزد یتیمان!
خواهرم در دامن پاک تو خواب است!

یا علی (ع) من داغدار این دو هستم!
جانم از سرگشتگی در پیچ و تاب است!

یا علی (ع)، ای مأمن هر که گرفتار!
از تو آرامش گرفتن شعر ناب است!

یا علی (ع) صد پرسش و ابهام دارم!
هر سؤالم نکته دار و بی‌جواب است!

یا علی (ع) صد کار دارم که نکردم!
زندگی کوتاه مثل یک حباب است!

یا علی (ع) تا روز پایان و قیامت
این بشر در جستجوی بو تراب است!


فرشید ربانی

این حوالی همه جا نام تو بوده، امّا

این حوالی همه جا نام تو بوده، امّا
رفته از خاطره‌ها آن تب و شوق و گرما

همسر بو لهب از عاقبتت می‌ترسد
گردنت زخم شد از زبری لیف خرما

این که یک روز تو را مثل خدا می‌دیدم
داد بر باد من و کشت دو تن را از ما

گرمی دست تو جان داد به خاک قطبی
تا که شد نوبت من، خشک شدم از سرما

مثل مجنون همه جا نام تو را می‌گفتم
زندگی رفته بدینسان به فنای عظما

این بشر از همه جا رانده شد و وامانده
چون به دستور تو بوده و تو فرمانفرما

فرشید ربانی

فرهادها با تب معشوق ساختند

فرهادها با تب معشوق ساختند
جان با دروغ عامل پرویز باختند

موسی به طور رفت و چهل روز برنگشت
با وعده‌های سامری گوساله ساختند

در زیر جامه‌ی محمّدی حسین رفت
بر قلب پور فاطمه شمشیر آختند

ایران زمین دوره‌ی خوارزم بوده‌ام

چون حمله‌ی مغول به سمرقند تاختند

شادان به سوی خانه‌ی کعبه شتافتم
امّا به رمی و خانه‌ی شیطان شناختند

پشتم ز نارفیق همانند لاله شد
مانند سرب قلب بشر را گداختند

فرشید ربانی

ای روی تو از مهر چو خورشیدِ میانه!

ای روی تو از مهر چو خورشیدِ میانه!
چون نخل مقدّس که نسوزد ز زبانه!

ای خواب تو معراج سحرگاهی روحم!
افتاده به درگاه تو چون سجده به خانه!

ای مژده‌ی اخبار تو چون سوره‌ی قرآن!
از وحی چه گویم که تویی صاحب شانه!

ای مقصد هر کافر و هر گبر و مسلمان!
توحید و بت و آتش و دیوار بهانه!

ای زاده چو عیسی که پر از عطر و گلابی!
مغ سوی تو و جای تو در زیر نشانه!

وه بر نظر و گردن و گیسوی کبودت!
پرواز بشر سوی تو ای شاه زمانه!


فرشید ربانی