غم دوریت چه زود خم کرد پشت ما را

غم دوریت چه زود خم کرد پشت ما را
چه چیز حال مرا خوب می کند بگو ، همین حالا

صدای پای تو پیچیده در یاد خاطرات گوش من
مثل سارای من می مانی و دور است ز تو دارا

بیچاره دل دلخوش شده به رویایی
رسوا شده ، در بر گرفته رسوایی اش همه جا را

افتادگان را دستگیری کار خوبان است
کاش دستان مهربان تو بگیرد دست ما را


محمد مهرابی

جانی ابدی نیست

جانی ابدی نیست
یادم که نکردی نه به پیغام هنوز

سیل بارانیست
زل آتشبار مرداد ست و می بارم هنوز

از گل و بلبل مپرس
سینه سرخ شقایق را نشان دارم هنوز

دل که دادم نیست قابل
دفتری دارم امانت نزد دلدارم هنوز

کفن و گورم نباشد
ول شده بر سنگ و باغی سرخ می خوانم هنوز


محمد مهرابی

وقتی که با منی ، قلبم بی تاب نمی شود

وقتی که با منی ، قلبم بی تاب نمی شود
در ذهن من سکوت ، ایجاد نمی شود
یا باز کن این قفس ، یا از برم برو
تشنه به دیدنت ، سیراب نمی شود
دستم بگیر و از ، غوغای شهر ببر
شلوغی این شهر، آرام نمی شود
من از فراغ عشق ، افسرده ام بیا
فریاد با سکوت ، معنا نمی شود

محمد مهرابی