نازچشمان خمارتوخریدن دارد

نازچشمان خمارتوخریدن دارد
نگارچهره ماه تودیدن دارد
موج احساس غزل های شما نورانیست
نورعشق ازدل اشعار تو دیدن دارد
سرخیِ لعل لبت،جامه ی زهدم بِدَرید
لب شیرین عسلت وَه که بوسیدن دارد
قدرعنای تو عشقیست که دراوج قیام
واژه سرو به نام توشنیدن دارد
آنقدرطاق شده طاقتم ازدوری تو
که جمال سروروی تو کشیدن دارد
طرحی ازقلب سپید توکشیدم اما
قطره ازچشمه ی وصال تو چشیدن دارد
اَبر بارید وسپس بغض گلویم بشکست
مرغ عشق سَرِ کوی تو پریدن دارد
جلوه بنمای وبراین صحنه گلزاربتاب
آفتاب ازلب بام تو پریدن دارد
آنقدر ازتونوشتم که غزل می بارد
ازدلم تاکه به شوق تو تپیدن دارد
بگذارید دلم رفت زبان هم برود
ناز چشمان توخریدن دارد


نسیم منصوری نژاد

تومال منی،بهشت باهم هستیم

تومال منی،بهشت باهم هستیم
دربازی سرنوشت،باهم هستیم
یعنی به اراده خداوندی که
تقدیر مرانوشت،باهم هستیم


نسیم منصوری نژاد

نسیم عشق می آید زبستان

نسیم عشق می آید زبستان
گلی زیبا زگلزاروگلستان
نمی گنجد به باور اینچنین او
بَرَدمن رابه جمع بت پرستان


نسیم منصوری نژاد

مجنون تویی لیلا منم، لیلای بی همتا منم

مجنون تویی لیلا منم، لیلای بی همتا منم
دروادی عشق وجنون،شیرین ترین رویامنم
دردشت وصحرادرپی اَم،می گردی ومی خوانیم
درنوبهارزندگی،تنها گل زیبا منم
دیگرکجاپیدا کنی ،ماهی مثال رویِ من
درپیش چشم عاشقت،زیباترین سیمامنم
درهرکجا گربنگری،باچشمِ دل یاچشمِ تَر
درپیش چشمان تَرَت،آن قامت رعنا منم
مجنون تویی ،مجنون تویی،دیوانه ودلخون تویی
ازعشق وازسودای تو،شیدا منم،شیدامنم


نسیم منصوری نژاد

کاش می شد که غم عشق،مداوا بشود

کاش می شد که غم عشق،مداوا بشود
یاکه چون رود،دلم ساکن دریابشود
هرسحرسَربزندبرلب آن ساحل عشق
تاکه بابوسه ای،این عشق مهیا بشود
بشنودصبح بخیر،ازلب آن تازه نسیم
تاکه روزوسحرش،روشن وزیبابشود
می نویسم،شعروغزل ازغم پنهان دلم
شایداین شعرخودش ،رمزمعما بشود

پس بخوان شعرمرا،دلبرزیبای من
شایداین شعرتَرَم،باعشق معنا بشود

نسیم منصوری نژاد