دیو گردون فلک کاری بکن
بهر تو افسرده حالیم ،مارا یاری بکن
ما جمله به زنجیر تو سرگردانیم
ماتم زده و مبهوت کارت همه حیرانیم
تا به کی کشتن و از نو ساختن
تا به کی کوشش واز نو باختن
ما همه خون به جگر گریزان از توییم
همه سیرشده از جور و بیزار از توییم
این منم من که قلم برداشتم
شاکی از جفای تو من جمله ها انگاشتم
چشم دل باز بنما حالم راببین
گشتم جوانی پیر دل تنها همین
کیمیا ابراهیمی