اکـنون که میل ِ دوست به با من نشستن است

اکـنون که میل ِ دوست به با من نشستن است
تقــدیر من چـو گرد به دامن نشستن است

شوق فنا یا عطش ِ وصل ؟! هر چـه هست
چــون آب ، بر حرارت آهـن نشستن است

من سـربلند ِ غیـرت خویشم در این مصاف
تــیغ ِ رقیب ، لایق ِ بر تن نشستن است


طـوفان اگــر فــرو بنشیند عجیب نیست
پایان ِ بــی دلیل دویدن ، نشستن است

در راه عشق ... تکیه به تدبیر ِ عقل ِ خویش
با چــتر ، زیر سایه ی بهمن نشستن است

شعر از: فاضل نظری
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد