میخواهـم "ببـوسمت"
اگـر ایـن شعـرهای شعـلهورم ....
دهـانـی بگذارنـد...!!!!
شمـس_لنگــرودی
اولین باری که دیدمش، دقیقا مطمئن نبودم که دوستش دارم.
اولین باری که دلم خواست کسی رو بغل کنم، فهمیدم عاشقش شدم.
گاهی وقتها زندگی خلاصه میشه بین سلام اول و خداحافظی آخر.
به خودم که اومدم، هنوزم هر بیست و چهار ساعت میشد یه شبانه روز.
هنوزم هفته، هفت روز داشت و به هر دوازده ماه میگفتند یه سال.
به خودم که اومدم، دیگه خودم نبودم.
بعد از اون انگار، روزا کوتاهتر شده بود و دلِ آسمون بیشتر میگرفت.
بعد از اون چاه تنهاییم عمیقتر شده بود و هر شب بارون میومد.
انگار فقط اومده بود که بفهمم، روزای بعد از اون، اسمش «زندگی» نیست...
پویا_جمشیدی
گفتند
خانه ی تو
در مسیر رودخانه است
و من سوار بر قایقم پارو زدم
کم کم
نیزارها و مرغ آبی ها محو شدند
جیغ مرغ های دریایی
و سوت کشتی ها
جای آواز قورباغه ها را گرفتند
گفتند خانه تو
آن طرف دریاست
قایق من کوچک بود و خسته
قلبم اما برای تو بزرگ و تپنده
قایق را رها کردم
و دل به دریا زدم
محسن حسینخانی
میدونی رفیق؛
همیشه اونایی که میگن هیچوقت عاشق نمیشیم،
از بقیه سختتر عاشق میشن !
انگار یه اتفاقی قراره روی اونارو کم کنه !
میخواد بگه آدمها
از عشق بدشون نمیاد !
فقط باید وقتش برسه...
مرتضی_عبدی