تا می نویسم تو

تا می نویسم تو
اشک میشوی از چشم هایم
می باری !
مثل حالا
به نام تو که رسیده ام
نمی دانم
چگونه ترا پاک کنم


منوچهر بابایی

نه ساعتی

نه ساعتی به وقت زمستان

                                 برای احساساتم وجود دارد

و نه ساعتی به وقت تابستان

                                 برای شوق و شور من!

همه ی ساعت های دنیا

                              در یک زمان به صدا در می آیند

- وقتی که قرار من و تو از راه می رسد-

همه ی ساعت های دنیا

                              در یک زمان از صدا می افتند

- وقتی که بارانی ات را برمیداری و... دور می شوی-

(سعاد الصباح)

چیزی در چشمان تو هست که با من می‌گوید

چیزی در چشمان تو هست که با من می‌گوید
من تا پایان این فصل خواهم ماند
اما اندوه نه!
کسی آنجا نشسته و مرا می‌گوید:
"تو تا پایان این فصل
خواهی ماند"
و این فصل، هرگز تمام نخواهد شد
من خواهم ماند
تو خواهی ماند
و شادی در جان نسیم بامدادی
در خانه ما خواهد آمد


علیرضا غفاری حافظ