روزهاست
که دست میسایم
تا با تو یکی شوم
لحظههای عمرم
قطره قطره
بر خاک میافتد و
من نظارهکنان
چونان تشنهای در صحرا
به سراب تو مینگرم
خنکای خیالت
چون نسیمی
از وجودم میگذرد
و بر ساحل نگاهت
خیره میمانم
آنجا که افق
و دریا
همدیگر را
در آغوش میکشند
مهرداد درگاهی