مادر

(دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد

و گیسوان بلندش را

به بادها می داد

و دستهای سپیدش را

به آب می بخشید

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی را

نثار من می کرد)

دلم برای کسی تنگ است

که مهربانی و همدلیش را

بدون شرط و با مهر

نثار من می کرد

و نام, نام قشنگش

چقدرررر مادر بود....

و آه

با که بتوان گفت

صداقتی که فرو ریخت

در تلاطم تهمت ها

و حرمتی که شکسته ست

و اعتماد....

چه واژه ی زیبایی.....

که شرحه های زبان برد آخر از یادش.....

دلم برای کسی تنگ است

که نام کوچک او

یک کلام, مادر بود.....

زهره حامدی

عشقم در حد آرزوهای محال بود

عشقم
در حد آرزوهای محال بود
در انقلاب تابستانی
مرام کوی تو
فقط هندوانه قرمز است!


علیرضا ایمانی فر

به زیبایی‌ات نناز

به زیبایی‌ات نناز
در دشت زیبایی
آفت مزرعه‌ای
پیله‌ات
لباس تن!

علیرضا ایمانی فر