اکنون که میان من و تو فاصله باقیست
یاد تو در این ذهن پر از مشغله باقیست
رفتی و ندیدی که در این شهر غم انگیز
بعد از تو فقط سیل و فقط زلزله باقی است
من ابر بهارم که پس از بارش باران
در سینه ی من حسرت صد قافله باقی است
در کوی تو گر جشن و سرور است در اینجا
یک شاعر کم طاقت و بی حوصله باقیست
عشقی متولد شد و در روز نخستین
در خاطره ام مرد ولی قابله باقیست
بخشیدمت ای دوست, سفر کن به سلامت
اما تو بدان در دل ما قائله باقی است
سینا عباسی