جادویِ دو چشمِ تو که باطل شدنی نیست
مستی ز میِ ناب که زایل شدنی نیست
خندیدی از این وسعتِ دیوانگیِ من
دیوانه یِ شوریده که عاقل شدنی نیست
این کشتیِ بشکسته زِ طوفانِ غمِ تو
هرگز بسلامت سویِ ساحل شدنی نیست
حیف است بدونِ تو بمیرم منِ عاشق
عشقِ تو اگرچه دگر حاصل شدنی نیست
رفتم همه در حسرتِ چشمان تو هستم
جادویِ دو چشمِ تو که باطل شدنی نیست
علی پیرانی شال