تو را که نه،

تو را که نه،
ولی یک نفر را که میگفت
تار مویم را با دنیا عوض نمیکند ؛
گم کردم...



"فاطمه جوادی"

اعتماد

می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده ، اعتماد کنم
و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها خواهند افتاد
درست لابلای مشغله هایی که از سر و کولِ روزمرگی هایم بالا می روند ،
در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ من ، جا خوش کرده اند ،
و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و تکراری ام …
اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد

و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛
لبخند خواهم زد …

دنیا ، تنها چهار حرف است

دنیا ، تنها چهار حرف است
اما
پای خنده های تو که بیاید وسط
دنیا
هزار حرف است
هزار جمله...!



"مازیار منتظری"

ناگاه عشق، عشق نه، چیزی عجیب تر

ناگاه عشق، عشق نه، چیزی عجیب تر
چیزی شبیه زلزله اما، مهیب تر
چیزی غریب مثل نگاه کبوتران
یا مثل چشم های تو ،حتی غریب تر
تقسیم شد نگاه تو و بی نصیب ماند
چشمی که نیست چشمی از او بی نصیب تر
رفتم میان باغ اساطیری گناه
در جست و جوی میوه ای از سیب، سیب تر
تنها همین، همین که بگویم نیافتم
از چشم های روشن تو دلفریب‌تر
با دست های سوخته باز آمدم ولی

عاشق تر و حریص تر و ناشکیب تر
اینک منم غریق تماشای لحظه ها
با چشمی از کبوتر و باران، نجیب تر