حیف است در این عمرِ خودت غرقِ گناهی
فرقی که ندارد تو گدا یا که تو شاهی
این چرخِ زمانه به دلش حادثه دارد
گاهی همه یِ قدرتِ تو بسته به آهی
خاکستر از آتش شده خرمن به هزاران
گاهی فقط از شعله یِ افتاده زِ کاهی
نمرود اگر غرقِ ستم گشت ندیدی
افتاد به دست پشّه ای رو به تباهی
ای غرقِ به گردابِ گناه از ستمِ خویش
زین مهلکه هرگز نبُوَد راهِ رهایی
علی پیرانی شال