کن نظر بر دل منم چشم انتظار
من به دیدارت چنانم بی قرار
میطپدقلبم به عشقت روز شب
گرچه میدانی دلم هست باتویار
از حجابت لحظه ای بیرون بیا
تا ببینم روی ماهت آشکار
از فراقت من بریزم اشکها
عمر خود را کرده ام بهرت نثار
باخبر هستی ز احوالم شها؟
ناله ها کردم برایت زار زار
بی تو هر روزم بود چون شب سیاه
روشنی بخشم تویی شبهای تار
ای صنم مانند ماهی بر (نسیم)
بهر من زیبا گلی در گلعزار
شهربانو ذاکری دانا