دلم عجیب گرفته است
آنقدر که خندههایت هم
شادم نمیکنند دیگر.
کاش هیچ عکسی
به یادگار نمیگرفتیم!
رضا_کاظمی
بگیر دست مرا ...
تا تب تو را بسرایم...
تو را تپندهتر از نبض واژهها بسرایم...
نپرس تازه چه داری ...
که هر دقیقه که هر آن...
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم ...!
محمدعلی_بهمنی
و در این هیاهوی بی صدا
دلم سکوتی میخواهد
سکوتی به وسعت آینه
سکوتی به عمق باران
و سکوتی به بیرحمی چشمانت
که سکوتم را بلند آوازه تر ز فریاد عاشقان کرد
و اینبار سکوت تنها فریادی است که میزنم
ابوالفضل بافنده پور
عشق را معنی مکن دیوانه می بینم تورا
معتکف در گوشه ی میخانه می بینم تو را
گوش خود را پاک کن از قیل و قال این جهان
با سروش آسمان بیگانه می بینم تو را
می کند دل را مکدّر خاطرات غم نشان
گاه در فکر شب و ویرانه می بینم تو را
تا به کی درگیر اوهام محال تازه ای
شاعرانه غرق در افسانه می بینم تو را
بسکه مضمون بسته ای با تار زلف گل رخان
هر کجا موئی رها شد شانه می بینم تو را
روزگارا بعد ازین هر جور می خواهی بتاز
عاقبت در بند آن جانانه می بینم تو را
پیله ی غم نیست واسع جای آرام و قرار
سالها باشد که من پروانه می بینم تو را
سید علی کهنگی