و من
عشق را
چیزی جز این نمیدانم؛
که تو را
بیشتر از خود
دوست میدارم...
سید حسین رضویان
کن نظر بر دل منم چشم انتظار
من به دیدارت چنانم بی قرار
میطپدقلبم به عشقت روز شب
گرچه میدانی دلم هست باتویار
از حجابت لحظه ای بیرون بیا
تا ببینم روی ماهت آشکار
از فراقت من بریزم اشکها
عمر خود را کرده ام بهرت نثار
باخبر هستی ز احوالم شها؟
ناله ها کردم برایت زار زار
بی تو هر روزم بود چون شب سیاه
روشنی بخشم تویی شبهای تار
ای صنم مانند ماهی بر (نسیم)
بهر من زیبا گلی در گلعزار
شهربانو ذاکری دانا
میدویدم تا انتها
انتهای جاده هایی که سکوت کرده بودند
چراغ ها
از تنهایی
میچرخیدم زیر بارانی که
سکوت کرده بودند
خیابان ها
از تنهایی
قدم میگذاشتم بین انسان هایی که
سکوت کرده بود
زبانشان
از تنهایی
ای کاش فاش شود
این سکوت حزن آلود
شقایق پاکی پودنک
درد بی درمانی در جانم
علاج من نیست جز بستری که تو کنارش باشی
هم دردی
هم علاجی
بگذار لحظات احتضار
در تو شفا یابم
مریم سپهوند