خدا ز خلق جهان, جز تو انتظار نداشت

خدا ز خلق جهان, جز تو انتظار نداشت
جهان , بدون وجود تو اعتبار نداشت

تو کیستی که خدا گفت جمله‌ی (لولاک)
تو کیستی که خدا جز تو انتظار نداشت

ز خلق ارض و سما نیست مقصدی جز تو
بدون خلقت تو , آسمان قرار نداشت

هوا بدون هوای تو ـ بود بی جریان...
زمین بدون تو بر گِرد خود مدار نداشت

برای آن که خدا تا تو را به بار آرَد ,
بهانه‌ای بجز از خلق بی‌شمار نداشت

تویی تو ـ باعث ایجاد خلقت عالم
وگرنه از عدم اینجا کسی گذار نداشت

بغیر ذات تو در (کعبه) کس نشد (مولود)
کسی بجز تو مقامی درین دیار نداشت

اگرچه هست طلا , شئ ِ پر بها , اما...
به نزد گوهریان, بی علی عیار نداشت

به جز علی چه کسی بود لایق مردی؟
خدا جز او بخدا مَردِ ذوالفقار نداشت

تویی نتیجه‌‌ی خلقت, که خامه‌ی تقدیر
به پرده‌ی ازلی, چون تو شاهکار نداشت

بدون پرده بگویم , ز خلقت دو جهان
برای حضرت حق, بی‌تو افتخار نداشت


علی نبود اگر , باغ ها خزان می‌شد
علی نبود اگر , فصل ‌ها بهار نداشت

‌زنی که کفو تو باشد خدا به جز زهرا
برای همسری تو , به روزگار نداشت

رسول(ص) دست تو را در غدیر بالا برد
که جز ولایت تو , با کسی قرار نداشت

گرفت باغ ولا , از تو میوه‌ی توحید...
وگرنه باغ ولا , بی‌تو برگ و بار نداشت

دریغ و درد , که با تیغ دشمنی مزدور
که تاب تیغ تو در وقت کارزار نداشت

بریخت خون تو در خانه‌ی خداوندی ـ
که بهتر از تو در این عالم ابتکار نداشت

جهان ز داغ تو مانند لاله می‌سوزد
که باغی از گلی و شاخی از تو خار نداشت

اگر که (ساقی) کوثر! جهان تو را می‌داشت
ز مَهد تا به لحد , در جهان خمار نداشت

به لوح سینه نوشتم خطی به خامه‌ی عشق
جهان , بدون علی , قدر و اعتبار نداشت.

سید محمدرضا شمس

حسنک ناخواسته و به اجبار

حسنک
ناخواسته و به اجبار
از قصه ی خود هجرت کرد
و دیگر بازنگشت.....
حیوانات بیچاره ی او
با شکم گرسنه
در غبار زمان محو
و به تاریخ پیوستند.....!


2)
هنوز ذهنم
درگیر تصمیم کبراست
که چه بود؟
کبرا هم ناخواسته هجرت کرد
اما زندگی به ما ثابت کرد
هر تصمیمی باید
کبرا و اساسی باشد......!



3)
چوپان قصه ی ما
سالخورده و فرتوت
دیگر حالی برای شوخی
با مردم دهکده نداشت
او بعد ها
راستی را پیشه کرد
و برای همیشه
در غبار زمان محو شد......!

مهدی نساجی

این مساله را هیچ در آن بگو مگو نیست

این مساله را هیچ در آن بگو مگو نیست
در هر دو جهان, ماه به زیبایی او نیست

در پشت سرش خاک کشان خرمن گیسو
پر تاب تر از طره ی آن بافته مو نیست

لب جام شراب خُم صد ساله ی انگور
دریا به چنین وسعت چشمان نکو نیست


کنج بغلش امن ترین نقطه ی دنیاست
جبرییل پری چهره چنین فرشته خو نیست

او در بر یک یار نشیند و بمیرد
در عهد و وفا هیچ کسی مثال قو نیست

صد تشت بیوفتد اگر از بام وصالش
دلبسته ی مویش نگران آبرو نیست

محمد مهدی ارجمند

با کدامین چشم می شود

با کدامین چشم می شود
به انتظار دیدن روی ماه تو شد
از کدامین راه میایی تو,
خاکش را سرمه چشمانم کنم
با کدامین اشک می شود
رد پای تو را
از میان دلم پاک‌ کنم
با کدامین دل می شود
دلتنگ‌ دیدارت نشد
و دوست داشتنت را
به خاطر سپرد.
با کدامین خاطره
می شود ترا از یاد برد
و به فراموشی سپرد
کدامین بندزن می تواند
تکه های قلب شکسته شده ام
را بند و پیوند زند.
اما...
دوستت دارم هنوز
تو را که شبیه ماه آسمانی
که با دستمال پر اشک
از پشت شیشه پنجره اتاق
نمی توانم آن را پاک‌ کنم.
باز امشب مهتاب است
و ستاره ها بی فروغ
کاش آسمان ابری بود
و بوی باران ‌میداد.
و بر شیشه پنجره بخار گرفته
می نوشتم دوستت دارم

عسل ناظمی