صورتت مانند نقاشیست ، اما واقعی است
چشمهایت واقعا ساقیست ، اما مدعی است
مقصدت آنسوتر از دنیاست ، اما رفتنی است
قصه ات افسونگری زیباست ، اما گفتنی است
گیسوانت در پریشانیست ، اما بستنی است
گام هایت در پشیمانیست ، اما جَستنی است
عشوه هایت آتشی داغست ، اما دیدنی است
غصه هایت آفتِ باغست ، اما خوردنی است
اخم هایت ساغرِ زهر است ، اما ظاهری است
خنده هایت جوهرِ دهر است ، اما گوهری است
انتظارِ بوسه ات کال است ، اما معنوی است
این غزل در بندِ افعال است ، اما مثنوی است
محمدمحسن خادم پور