هر چند در نظارهی رُخسارت آفتاب
از چشم عاشقان خود اینگونه رو متاب
فکر وُ خیال ما همهْ با توست تا ابد
گر خنده بر لب آوری، گر غَمزهی عِتاب
آخرْ پناهِ عالم وُ آدم، قرارِ دل
ما را به دوری تو زِ اوّل نبوده تاب
دنیای ما آتش وُ جنگ است وُ بیکسی
ای دیدگان خستهی وحشت کمی بخواب
شاید قرار نیست که مُنجی بُوَد تو را
یا آن سوارهای که به حق میکند شتاب
بسیار ناامید وُ دلشکستهام از روزگار تلخ
اما هنوز تویی این غمنامه را خطاب
محمدعلى دهقانى