چندان مهم نبود که پایان جنگ من
فصل شکست باشد و این خستگیِ تن
حتی مهم نبود، سرانجامِ این سقوط
چندان که بود آن هوس و شوق پر زدن
وقتی که شبپره ، درِ آن پیله را گشود
ترسی نداشت از خطراتِ رها شدن
ترسی نداشت از مقیاسِ عظیم دشت
نسبت به جثهء ناچیزِ آن بدن
اما حقارت دنیا حقیقت است
هنگام از شفیرهء عزلت درآمدن
هنگام مستیِ بی وقفهء بهار
فصل معاشقهء گرمِ تن به تن
چندان مهم نبود که پایان فصل گرم
پاییز سرد باشد و فصلِ زوالِ من
محمد رضا شایان