چه خسته راه میروم در این مسیر ناگزیر

چه خسته راه میروم در این مسیر ناگزیر
به سمت پوچی سراب، به سمت خشکی کویر
اسیر بازی زمان به جستجوی ناکجا
اسیر محبس مکان در التهاب زود و دیر
کنون ولی گذشته ام از اعتقاد و خیر و شر
هم از عذاب جاودان هم از بشارت بشیر
کجاست مبدا حیات؟ کجاست منشا وجود؟
همین جهان،همین زمین،همین گِل و همین خمیر
همین همین صدای من، صدای ذات آدم است

در این جهان بی کران، صدای ذره ای حقیر
منم منم در این مسیر، مسیر پرسش و جواب
مسیر جبر و اختیار، و انتخاب یک مسیر
همیشه سرنوشت ما، رهین انتخاب ماست
دلیل انتخاب ما، گزینه های ناگزیر
چه آرزوی پشت سر، چه خاطرات پیش رو
شبیه دور کاملی ست ، همیشه خدشه ناپذیر
و میرویمُ میرویم ، به سمت قله خیال
که میرسد در انتها به یک سقوط بی نظیر

محمد رضا شایان

چندان مهم نبود که پایان جنگ من

چندان مهم نبود که پایان جنگ من
فصل شکست باشد و این خستگیِ تن
حتی مهم نبود، سرانجامِ این سقوط
چندان که بود آن هوس و شوق پر زدن
وقتی که شبپره ، درِ آن پیله را گشود
ترسی نداشت از خطراتِ رها شدن
ترسی نداشت از مقیاسِ عظیم دشت
نسبت به جثهء ناچیزِ آن بدن
اما حقارت دنیا حقیقت است
هنگام از شفیرهء عزلت درآمدن
هنگام مستیِ بی وقفهء بهار
فصل معاشقهء گرمِ تن به تن
چندان مهم نبود که پایان فصل گرم
پاییز سرد باشد و فصلِ زوالِ من


محمد رضا شایان