دیدی که گنه نکرده تعذیر شدیم

دیدی که گنه نکرده تعذیر شدیم
در دام گه حادثه ها پیر شدیم
در حسرت نوشیدن یک جرعه آب
گمگشته این کویر بی پیر شدیم
در بین سراب تا سرابی دیگر
از سوز عطش ز زندگی سیر شدیم
بنگر که چگونه تکیه بر باد خیال
بازیچه بازیگر تقدیر شدیم
از بس که برهنه پا دویدیم به راه
از تاول و زخم پا زمین‌گیر شدیم
گفتند سحر دو منزل از ره مانده
رفتیم و رسیدیم ولی دیر شدیم ...


آرزو بزن بیرانوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد