به نظر میرسد امروز سرم منگ تو است
بهترین است بگویم که دلم تنگ تو است
راستی یک به یک این ثانیه ها گوش شده
میکِشد گوش کجا ساعت و آونگ تو است
معنی واژه ی اقرار به جرمت بی شک
لَهِ رویِ تو علیه منِ خونرنگ ِ تو است
دستگیری کن از این قلبِ ز پا افتاده
به امید آمده بیچاره دلی لنگِ تو است
قلبِ من لنگ تو باشد ضربان دارد یار
نبض یعنی ضربانی که هماهنگ تو است
شعله ای مشتعل از گونه ی سرخت دارد
که درخشیدنِ خورشید از اورنگ تو است
نشود رستم و رخشِ غزلی فاتحِ تو
به اسیری رود آن واژه که در جنگ تو است
به نظر میرسد او را نتوان ترک نمود
ترکِ افیونِ دو چشمی که پر از بنگِ تو است
موج مرداب و خروشیدنِ آن کس دیده؟
اتفاقی که فقط باعث آن سنگ تو است
میثم علی یزدی