دل بریدم اهلِ دنیا مشکل اَم آسان نشد

دل بریدم اهلِ دنیا مشکل اَم آسان نشد
جز غمِ افزون درون اَم عایدی امکان نشد
کنجِ دِیر سُکنی گزیدم تا بیابم همدمی
بر فنا رفتم همانا سهمِ من ایمان نشد
شد مصمم نو بسازم این دل بیچاره را
رفته بود دلبر ز دنیا دیدنش امکان نشد
رسمِ دنیا را طلسمِ اهلِ دنیا بسته اند
طلعتِ اَطلس چِسانا فاتحِ افغان نشد
خوانِ بی مورد گزیدن خانه ویران می کند
حقا کَژراهی گزیدیم قسمتم هفتخوان نشد
هر چه کردم جهدِ عظما دل به آرامش رسد
دل را دلبر بود نیازش حاصلی اذعان نشد
فرصتِ زیستن برون گشتا نفهمیدم کیَم
یک خطا کردم فنا رفت طالعم احسان نشد
دل به دل دارد نیازی تا رسد دریا گرام
اهل دل بودی هُمایی غیرِ آن انسان نشد
فرقِ مابین مراد و نامرادی با دل است
دل بِکَف آری گرامی دلستان هجران نشد
حافظ از بختِ بلندش اذن یکتای جهان
اهلِ دلها را به دل دارد دلش لرزان نشد


حافظ کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد