مانده ام حیران که گر این زندگی است
پس مرگ چیست
با چنین روحی که دیگر زنده نیست
من چگونه میتوانم کرد زیست
باید از آغاز تا پایان راه
بر چنین حالی که دل دارد ، گریست
ناله کن مرغ سحر ، در این سرای بی کسی
کس که کوبد در برای غمگساری تو ، کیست ؟
گشته ام من نیز ، دنبالش نگرد ای دوست ، نیست
امیرحسین بادنوا