امشب پر از تشویشم
انگارامشب شب خاطره هاست
شب مرور گذشته
باید اسم امشب را قهوه تلخ گذاشت
وای کاش شکری در دسترس بود بلکه کمی از تلخی امشب کاسته میشد
امشب دردهایم به شب نشینی این مخ تابدار آمده اند
نمیدانم پیش خود چه فکری کرده اند
که سر زده آمده اند
واز منه خسته انتظار میزبانی دارند
هی میخواهم از گذشته گریزی بزنم به حال
ولی مگر میگذارند این مهمانان ناخوانده
وباز هم درد درد و درد
ودر آخر خوابی پر از کابوس
ای کاش از میان کابوس هایم خواب روزی در آینده
مثل همین فردارا ببینم
که با آرامش نشسته و چایی مینوشم قند پهلو
و با لبخندی ملیح بر لب
گواه روزی خوب.
الهه اسماعیل پور