شیر باشی یا که آهو عاقبت این روزگار
بر زمینت میزند با پنجه ی خونین شکار
سنگِ خارا هم اگر باشی میانِ صخره ها
صد هزران تکّه گردی زیرِ چرخِ روزگار
مُلک و تختِ پادشاهی باشَدَت در زیرِ پا
عاقبت گردی به دستش چون گدا بی اعتبار
عزّتِ صدها سلیمان را اگر بخشد به تو
عاقبت گردی به زیرِ چرخِ این چرخنده خوار
فرقِ چندانی ندارد نزدِ او آخر تو را
بیگناهی یا که مُجرم می بَرَد بالایِ دار
شیشه ی غم را بکوب اکنون به رویِ سنگِ سخت
آدمی کی می نشیند با یَلِ غم در قمار؟
علی پیرانی شال