امشب بیادت تا سحر بر ساز تنهایی زنم

امشب بیادت تا سحر بر ساز تنهایی زنم
شور از من و گرمی ز نٕی آتش به دنیایی زنم
می سوزد و می سازدم ،میسازد و میسوزدم
زین نٕی بپرس احوال من آهنگ رسوایی زنم
بی روی تو ای همنشین شب زنده داری کار من
کامی زتو کامی ز نٕی آندم چه غوغایی زنم
آنذم که کامم می دهی دور افکنم رویای نی
با نی لبکهای لبت من ساز شیدایی رنم

درخاطر آسوده ام آغوش گرم و نوش لب
نا گرمی آغوش تو آوای فردایی زنم
آنگاه ،گاه سرخوشی آزادی از این خود کشی
نی را درون آتشی شوری به دلهایی زنم
نوز محبت را بگو روی محمد زا ببین
گل خنده ای ما را بزن تا دل به دریایی زنم

محمود رضا کاظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد