گفتی: با تو بودنم، اشتباه بود

گفتی: با تو بودنم، اشتباه بود
برو اشتباه را دوباره تکرار نکن
بگذار من باشم و
درد باشد و
سوز و
خاکستر برباد رفته‌ و
اشتباه نکرده‌ام
فقط بدان
با دلِ عشق نیامده بودی
بر دلِ عشق عاشق باشی
زیرا که
عشق، هرگز اشتباه نمی‌کند

از عشق ویرانم ولی
مستحق گدایی نیستم
برو
دیگر به پای رفتنت زانو نمی‌زنم
دنبال قلبی باش که
حالت را خوب کند
از دل بیمار
جز درد نصیبت نمی‌شود
دلت به داشته‌هایت خوش باشد
انگار من از اول نداشته‌ای بیش نبودم

هیچ خاکستر‌ی
با سیل سیاه گریه
بوی خاک
بوی گِل نمی‌دهد
عشق تنها یک‌بار می‌روید
کاری از کوزه‌گر
ساخته نیست
هرچند
خدای ماهری باشد

بعد از تو
حسرت آبادی
کورم کرد
بگذار دلم
به ویرانی‌‌ی عشق خوش باشد
من که جز درد؛
بویی از آبادی، نبوییده‌ام


ضیغم نیکجو وکیل آباد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد