دلم می خواهد
به کلاس اول برگردم
پشت آن میز های چوبی
با دوستانم شَوَم همدم
دست به سینه در سکوت
هوای تازه و بوی رنگ
لحظه های شیرین انتظار
شنیدن صدای زنگ
دوباره با هم بازی کنیم
با خنده و شادی بچه ها
در میان درختان مدرسه
قایم موشک و گرگم به هوا
در میان شلوغی پنهان شوم
تا یکی مرا پیدا کند
ترس و شک و وسوسه را
از دلم جدا کند
با بوسه های گرم
آن دوستی ها تازه گردد
مهر و محبت و صفا
در همه جا پُر آوازه گردد
به یاد آوریم
آن روز های دوران کودکی
تا دوباره شیرین گردد
روز های سخت زندگی
منصور چقامیرزایی