گیسوی خیالم موی افشان شده است
در قطرهی اشکم عشق مهمان شده است
دیشب عجبا فالم چه خوش آمده بود
با چشم ترم هم، او غزل خوان شده است
در قهوه ی چشمش جز دلم هیچ نبود
بیچاره دلم از خویش گریزان شده است
یک جرعه مرا بس بود که دیوانه شوم
رسوای نگاهش، حالا مسلمان شده است
دیدم، دل من لرزید مغلوب شدم
این قلب و دلم وه سهم یزدان شده است
مومن شده ام چشمان زیبای تو را
ای عشق، گمانم وقت درمان شده است
راضیه بهلولیان
یک منِ شاد به ظاهر
یک منِ غمگین به باطن
عمر من در این جدال نا برابر
بی برنده
میانِ کشمکشهای پیاپی
بی ثمر کم شد
نمیدانم
ولی گاهی عجب جنگیست
در این منِ حیرانِ بی روحِ شکسته
ما ظاهراً همواره خندیدیم
پاهای ما تاب نیاورد
زیر فشار و درد خم شد
در من
منی غمگین و مادر مردهای تلخ
مویه کنان
در پوششی جذاب و رنگی
با دلقکی خندان که هرگز...
نمیداند غم و اندوهِ عالم چیست
همدم شد
درکل عمرم
یک تضاد سرد و بی رحم
بازیچهی
روح و روان و جسمِ من بود
موهای من با خندهای ظاهراً گرم
هم رنگ برفِ
نیمهیِ دی ماهِ غم شد
مهدی بابایی راد
ما در اوج گرمای تابستان
ازتشنگی هلاک شدیم
کاش کسی سیرابمان کند
از آب ،عشق
منتظریم
تا عبور ابر های باران زا
مدهوشمان کند
سید حسن نبی پور
بدجور به چشمهای من زیبایی
ای دلبرِ خوش قیافهی رویایی
چشمانِ تو امواجِ خروشان دارد
ای عشق تو مواجترین دریایی
پر شور و قشنگ و مهربانی بانو
جذابترین دختر این دنیایی
مفهومِ تمامِ لحظههایم هستی
تردید ندارم که تو پر معنایی
شبهای مرا همیشه نورانی کن
مهتابی و در نیمهی شب پیدایی
مهدی ملکی