دمسازِ من ، در دشتِ اندوهم ،تو آن پروانه ایگویم که غم شد آشِنا، گویند تو دیوانه ایآتش، اگر تخریب کرد این جانِ بی بنیاد رادل، خوب میداند چراغِ روشنیِ خانه ایمحراب علیدوست