بزرگ مردی شیعه ز خطه شیراز

بزرگ مردی شیعه ز خطه شیراز
سوی علم بگرفت و برفت پیشواز

ز مقام و بزرگی پدر ، از دیرباز
پی برتری دین، ثابت کرد شیعه را باز

کلام قاصر ز بزرگمردیش در ره علم ودین
تکرار حکایتی ماندگار ، از بر منزلتِ آیین

ز احترام و بزرگیش در میان جمع عُلما
حاکم پیغامش داد ای عزیز مهمانی مابیا

بزرگوار  از ادب پذیرفت درخواستش را
ز حضورش شادمان، جملگی گفتن سپاسش را

بسی آموختن زمباحث دینی و علم ایشان
سرشار و مسرور گشتن به استادیشان

مجلس علم و دانش شد روی به آخر
عالم گرانقدر برخاست و عزم رفتن بارِ دگر

حاکم ز ماندن ایشان تمنایی کرد با احترام
نپدیرفتن پریشانی و دگر بار درخواستی با اکرام

به رسم ادب پذیرفت اِصرار حاکم زمان
پهن شد سفره طعام و میهمانان به دورِ آن

طعامی لذید بود از شربت و برنج و گوشت
میهمانان را خوش آمد زین همه آبگوشت

در آن حین بدیدند دست مبارک بر طعام
مشتی برنج بر داشت و فشرد آنرا بی کلام

خونی بریخت ز میان طعامِ دستِ عالم
گفتا این خون مظلومین باشد در سفره حاکم

خجل گشت حاکم وقت زین راستگویی عالِم
غلط کرد دعوتی ز مومن از بر طعام خادم

عالم برخاست و برفت ، تا دانند این طعام فقرا
عالم گرانقدر بود صدر الدین محمد ملقب به  ملا صدرا


محمد هادی آبیوَر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد