چه سخت شد دل بریدن
دل سپردن و رها کردن
به وجد آمدن و ترک احساس کردن
حال خوب داشتن
زیر باران قدم زدن
وای باید گذشت....
زمان دل کندن است
می دانستم مرا میلی نیست
رغبت و حالی نیست
من از آنسوی
فراموشی آمدم
خاطره دارم
شور و زبانی آوازه خوان دارم
بگذارید چند لحظه دیرتر شود
شاید دل پشیمان شود
دل کندن برود
به چند جرعه حال خوب نیاز دارم
حتما رفع تشنگی ماندن در کنارت
نصیب من خواهد شد
افسوس که او نیز با من نیست
میخواهد رها شود
در این برهوت
آشفته بازار
دل خوش سیری چند
دل شکسته
رونق دارد در این روزگار غریب
پیاله دلم را شکستم
می ، مهرت ریخت
زمین عاشق شد
ز مستانه حضورت
پا نهادم
بر روی او
چه سخت است دل کندن
حسین رسومی