ماه در پسِ افکارِ کبود

ماه در پسِ افکارِ کبود
شب تا نیمه به خود می‌نالید
پیچش یک‌دفعه در گردنِ صبح
خواب از چشمِ قناری پراند
سرما سُر خورد در دامنِ روز
آفتاب بیهوده به آن می‌تابید
خاک خمیازه کنان، سرد و وقیح
غار غار هر کلاغ می‌کاوید
سرو از پشتِ دیوارِ بلند

بر خشکترین باغِ جهان می‌خندید

ناهید ساداتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد