این پاییز که برگها ریختباد با برگها تو را هم بردشکر سخنی بودی که به یغما بردهمنشین دلربایی بودی که دلربا بردآسمان کبود و حسرت یک لبخندمن ماندم و درخت خشکیده دربندسایه سیرنگ