من نه آن ستیغ کوهم

من نه آن ستیغ کوهم
که سری به خورشید بکشم
من نه آن سرو خرامان ام
که سلامی به خورشید بدهم
من نه آن سدر سبزام
که نشانی ره عروج بدهم
من نه آن درخت نار ام
که به رخساری ، رنگ گلگون بدهم
من نه آن عناب هزار سال ام

که به سرزمینی از آفتاب بروم
من همان سایه ی پشت چنار ام
گمشده در دار و درخت ام
کبود عمق سایه ها
دنبال نوری آشنا
غافل از روز وصال
سوی آرزوی محال
بگذر از من ، پا نزن بر من
ننشین براین سایه
نیستم بر آرامش تو
ساییده ام از آسایش تو
سوی من گیر
تکه شیشه ای رنگین
بگذار کمی رنگ گیرد
این کبودی غمگین

سایه سیرنگ

ما آتشان زیر خاکستریم

ما آتشان زیر خاکستریم
ما سو سو می زنیم
ما مهیای مشعل شدنیم
ما در راه روشنیم
ما بسی وبس روشنگریم

تنور را شعله  آهنگریم
سنگ آهن را نرم نرمک خنجریم
رنگ سرخ این میهنیم
گداخته ترین گدازه تفتان و بزمان پیکریم

نور بر چشمان اخگریم
راه را بر راهیان منوریم

ما ز خود بیخود تک به تک رهبریم
ما ده فرمان ز آتش از بریم
نماد ایزد آذر ، فره در سریم
همان آتش پاک ، نی از جهنم ایم
ما ز نور و در درون نور و برون نور افکنیم
ما همان مه اردیبهشت رنگ سبز این میهنیم
پاس آتخش و راستی نگریم

پرورده این میهن و میهن می پروریم  
خاک میهن سرمه و خون برلب ایم
پسیجیان پسیج عدل گستریم
ما مادران ایران فرزندان مام وطنیم


سایه سیرنگ

عید آمد و عید آمد وعید آمد

عید آمد و عید آمد وعید آمد
گلبون ز چمن چو نگینی به هر چشم بیامد
چون رنگ دگر زد سپهر پیروزه در آمد
چون شب الماس بدرخشید و ستاره بیامد
این سبزه بهار بسان  زمرد به تاج ایران بیامد
هر گل که بروید و رنگین زند جامه طبیعت
سرما وسیاهی از آن در  رود و از نوشکفتن بیاید
فصل نو ، فکر نو آرد و کینه به سر آید

دلخوشکنکی شاید اینبار به دل مردم ایران بیاید
شکرخندی به دل رجال بشیند فصل اعدام به سرآید
این نوروز که مهمان خدائیم همه غم ها به سر آید
این عید دوچندان میمون و مبارک و خجسته بباید
قطاب و بامیه ،سمنو و دیگچه سر یک سفره بیاید
سبزی پلو ماهی سحر و آش به افطار بیاید
چون اژدهای چوبی به  دور  این کره  آید
خرد و اقبال  فراوان  به  هستی  بیارد
در ساحل مواج ما نهنگ به یاری بیاید
چو ما یونسی  به دل خویش گیرد و عاقل در آرد .

سایه سیرنگ