رفتم که برگردم سربازی از من و تو

رفتم که برگردم سربازی از من و تو
یک مرد و یک زن افسرده ساخت ، یادت نیست ؟
هر نامه ای که رسید و پاسخی نرسید
از من درخت زخم خورده ساخت ، یادت نیست ؟
بخت سیاه از تو و از من شب سیاه
یک لشگر شکست خورده ساخت ، یادت نیست ؟
تو رفته بودی و روزهای پاییز پادگان
خشکاند و شاخه پژمرده ساخت ، یادت نیست ؟
فرقی نمیکند تقدیر را تو نوشتی یا کسی دگر

وقتی که عاشقی دل آزرده ساخت ، یادت نیست ؟
نفرین به جنگ ؟ نه به روزی که دیدمت
از روزگار من جهان مرده ساخت ، یادت نیست ؟
چند ماه مگر گذشته بود از ندیدن تو
از من جوان سالخورده ساخت ، یادت نیست ؟

محمد سرداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد