چه لطیف و زیبا نقش عاشقانه ای

چه لطیف و زیبا نقش عاشقانه ای
که بر بوم جانم بسته شده
آهسته و خرامان
روحم را نوازش میکند
در پی یافتن پنجره دام است
که با بارش ستاره عشق
جانم را صفا بخشد

آهنگ ترانه عاشقی
بر گلدسته های قلبم
در حال نواختن است
تللوی تابش مهرت بر
گونه های سردم را حس میکنم

این چه معجزه نقاشی ست
کالبدم را شرحه شرحه نموده ؟
عطش خواستن تو بر پیکره ام
آتشی فکنده خانمان سوز
زبانه می‌کشد نیازم
ز آغوش شب شکوه و جلال تو


نفس برون آمد ز نهان جان
طره بگشاید که یار قدم نهاده بر آن
چند صباحی رهگذر عمرم
در پی یافتن تو سپری شد
اکنون طلوع کرده ماه
در رخ تو زیبا طلعت

بوم نقاشی زندگی ام
آغشته به رنگ سرخ شقایق شده
خرسند خواهم شد
از دست جادویی تو
نقش عشق بر آن بیافتد
که هستی من در نهادن
قدم های تو
بر روی روزگارم است

نیک پندار و نیک گفتارم
در اندیشه سبز خویش
که به حقیقت افتد
نظر نگارم بر روی
بوم جانم
گذر زمان به آنی
شد لحظه دیدارت
در عجبم که خاکسترم نیز
بوی عطر یاس سپید تو را میدهد

حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد