در حسن تو من هیچ خدا را نشناسم
جز هجر تو از هیچ بلایی نهراسم
این گونه که در عشق تو بیتاب و خرابم
جز نام و نشان تو، کسی را نشناسم
در کوی تو، در را بزنم با تب مجنون
ارجی نگذاری به تکاپو و تماسم
تو نیستی آن عاشق دیوانۀ پیشین
افسوس نمانده ست حواست به حواسم
چرخید زمانه و پر از مهلکه چرخید
بختک فتاده ست به این طالع تاسم
تو نیستی از رفتن تو هیچ نگویم
از عشق تو من گرچه سر از پا نشناسم
حتی تو نیایی و نجویی خبر از من
از حرمت عشق تو پر از شکر و سپاسم
سید امیرعباس مهدیان پور