باز خداوند دل جان مرصع دمید
بر همه دشت و دمن بی کش و پیمانهای
غنچه رز باز شد طره به سوسن رسید
خوشه یاس سفید با نفخش بانگ زد آهوی غزاله ای
خنده به میمون رسید رنگ به آن نسترن
بلبل مست و حزین نغمه برآورد کی ،غنچه دردانهای
خرمن یاس سفید از سر دیوار باغ
بوی خود افشان نمود بر دم و بر شامهای
رخصت باد بهار، از همه باغ و دمن
چون ز صبا میدمید روح به هرخانهای
ای تو خدای کریم چون که کنی زنده باغ
بر دل مسکین من پا بگذاری چنان نرمی و سلانهای
غلامرضا مشهدی ایوز