اوستادا بر من مسکین گذاری داشتی
لطف و احوال خوشی بر این پریشان کاشتی
بر دل و جانم چو رویاندی صفات شاعری
بر سر رودی نهالی تازه و نو کاشتی
لیک ما را فرصت گفتار نبود ، گم شدیم
وقف زندانی و زندان بان شدیم
ما نفس را بهر جان و بهر آن جانان کنیم
بهر اقلیم وجود عشقمان رقصان کنیم
جان به کف ما در سرای این اسارات ها خوشیم
دم برای روزهای بودنش سر می کشیم
الهه رزاز مشهدی